قصه‌ی هامون و دریا

کتاب هامون و دریا درباره عشق افلاطونی بین دریا و پسر عمویش هامون است. هامون خوب ساز می زند و آواز می خواند . درامد زیادی ندارد. عموی هامون مرده است و مادر دریا و برادرش توفان راضی به ازدواج این دو نفر نیستند. دریا 5 خواستگار دیگر هم دارد که جز دوستان توفان هسند ولی او دل در گروه هامون دارد. هامون با مادر بزرگش زندگی می کند و پدر و مادرش را از دست داده است.مادربزرگ به او پیشنهاد می کند برای اینکه دریا را به عقد او در آوردند دنبال کاری جدی برود. او به قمصر کاشان می رود و کنار دایی اش به شغل گلاب گیری مشغول می شود. ولی باز می گردد متوجه می شود دریا مبتلا به زردی است.با سختی دکتر پیدا می کند و بر سر بالینش می آورد دکتر تجویز ماهی می کند که هامون باید از برکه ای دور دست و خطرناک آن را بیاورد.علاوه بر هامون 5 خواستگار دریا و توفان نیز راهی برکه می شوند ولی مشکلات و سختی راه آنها را وادار به بر گشت می کند. در آخر فقط توفان و هامون می مانند و هامون علاوه بر اینکه توفان را نجات می دهد ، ماهی را به دریا می رساند و جان او را نجات می دهد.