| کابوسهای خنده دار |

داستان کابوس‌های خنده دار از زبان پسر نوجوانی روایت می‌شود که به همراه پدر و مادر و خواهرها و شوهرخواهرش گروه سرگرمی به نام حبیب سلمونی دارند و مردم را می‌خندانند. داستان در دوره‌ی سلطنت شاه قاجار و قحطی می‌گذرد. مرد شیک پوش و مرموزی که خودش را معرفی نمی‌کند به دنبال گروه می‌آید و در ازای یک بقچه‌ی نان گروه حبیب سلمونی را سوار گاری می‌کند تا در قلعه‌ای در شهریار برای ارباب قلعه و مهمانانش برنامه اجرا کنند. دلهره و تعلیق داستان از همین جا شروع می شود و خواننده را به تپش قلب وا می دارد. در راه با پسر جوانی به نام رحیم و پیرمرد نابینای عجیب و غریبی آشنا می شوند. به قلعه‌ی مخوف که می‌رسند،ماجراهای ترسناک و رازآلودی برای هرکدامشان اتفاق میفتد و از آمدن به قلعه پشیمان می‌شوند. در نهایت با جلو رفتن داستان پرده از راز بزرگی برداشته می شود و جنبه ی تاریخی رمان آشکار می گردد.